سگالش

و من ماه است‌و انگار پنجره‌ام بر مدامِ حاشیه‌هایِ برف

Monday, February 20, 2006

این همه رهایی
در وین بود ، که دل باختی
و زود ، زودتر از آن که به فراموشی بیندیشی ، بوسه‌هایی بی‌انتها ، در راهروی خانه‌ی او ، در خیابانی که نامش به یاد نیست
اما تمام آن نارنج‌ها ، اردی‌بهشت‌های متلاشیِ ذهن تو ، تمام دیوار‌های سنگی ، در همه‌ی شهر‌هایی که بوده‌یی ، و همه‌ی دخترانی که گیسوان رها داشته‌اند ، ناگهان و مداوم ، ترا به وین بازگردانده‌اند. با قطاری که در کوپه‌هایش ، آب‌جو و عشق ، در صندوق‌های چوبی پوسیده حمل می‌شود. بارنامه از آن زنی است که دیگر چهره‌یی ندارد. یک نامِ به یاد مانده است. لیزا
و نقطه‌هایی به نشان ادامه ، و خستگی و ، چای
زنم به نوشته نگاه می‌کند. آیا خاطره‌یی دارد از مردی که از قطاری پیاده می‌شود و چاره‌ای ندارد‌
چای و خستگی . در وین چای معنا ندارد. زنم می‌گوید
در وین ، مردی از خواب بیدار می‌شود که خاطره‌یی ندارد
نارنج را دوباره بنویس. برای زنم نارنج را دوباره می‌نویسم

Wednesday, February 15, 2006

گزارش احوال
به شدت درگیر ارقام و اعدادم.حرفه من آماراست
بعد هم نشریه‌ای به نام شهروند نوجوان برای دانش‌آموزان تهیه می‌کنم.
نرسیده‌ام به نوشتن. ولی چیز‌هایی در من می‌گذرد. خبر‌هایی که بعد‌ها خواهد رسید‌
یار خواب است و بنفشه گل نمی‌دهد احمدرضا احمدی را دوباره خواندم
روزهای بمباران تهران تکرار خواهد شد؟ دوباره هراسی عمیق از ویرانی نوشته‌هایمان را خواهد انباشت؟ کسی به جنگ ما خواهد آمد؟ بلغارستان ... من با گلوله‌ای لهستانی یا ... فرقی نمی‌کند به قتل خواهم رسید... این وب‌لاگ دیگر آپدیت نخواهدشد
من جنگ نمی‌خواهم آقای احمدی‌نژاد ، آقای بوش ، آقای شیراک... من جنگ نمی‌خواهم و اصلا برایم مهم نیست که شما برای چه آینده‌ای می‌جنگید

Wednesday, February 01, 2006

روز...به


بعضی چیز‌ها سرنوشت عجیبی دارند. یک انگشتر عقیق که کسی به تو می‌سپارد. یک کتاب که از تو جایی می‌ماند. یک تسبیح که به کسی می‌دهی. و یک شب که پایان نمی‌پذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار می‌شود
"A thousand kisses deep"
و یک شب که پایان نمی‌پذیرد
زنگی زدم که نگوید خبردار شد و چیزی نگفت. زنگی زدم و خیالم نبود از قبل. و خاطره‌هایش. که یادم نبود. آن‌روز‌های در ذهن او. و آن حرف‌های من
درک یک پدیده و بحران‌هایش. و من که درک ، که پدیده ، که بحران. و روژان. اسمی که بوده در یک نوشته‌ از یاد رفته. و حالا روژان ، در یک شب که پایان نمی‌پذیرد ، پیاده می‌شود از تاکسی و سوار تاکسی بعدی می‌شود‌
روسری سبز، سبز پسته‌ای. دیگر چه‌چیز می‌آید به روژان. سبز نه ، قهوه‌ای شاید. تمام قهوه‌ای‌های یک شب که پایان نمی‌پذیرد
و روزنامه ، با تیتر‌های محو ، روی پیشخوان. من بی عینک ایستاده‌ام ، پی سیگار. سه نخ. و کیف سورمه‌ای‌ام پر‌ کاغذ حتما. و یک نام. و تکرار یک نام ، در یک شب که پایان نمی‌پذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار می‌شود
"A thousand kisses deep"
در آغاز صفحه بعد شماره او را نوشته‌ام 66 . و اندکی عدد دیگر. گفته‌ام که حافظه‌ام . که این خاطره‌های تو . در یک شب که پایان نمی‌پذیرد ، با یاد زنی ، یا زنانی ، با نام‌های نامتناسب. بی سلیقگی تو در انتخاب‌هات
و نوشته‌ام به یاد‌داشت ، از غصه‌ای که این دارد ، این نبودن‌ها ، و آن نبودن من. که تو می‌دانی ، که تو ، که الان پیاده می‌شوی از تاکسی. سوار تاکسی بعدی می‌شوی. تا که فراموش کنی که نامی داشته‌ای. نامی از یاد رفته که باز به یاد می‌آید ، به یاد. در یک شب که پایان نمی‌پذیرد
به یاد آوردم ، آن پیاده سوار شدن‌ها. به یاد آوردم ، آن نام‌ناپذیری دوستانه را. آن غریبیِ قوافلِ لیل را. که دگرگونه ماند ، تا بعد‌ها بنویسی گوشه‌ای از یک دفتر کهنه ، رنگ‌باخته ، با خطی لرزان
این برهنگی ، که زنی باشم با موی تراشیده‌و بوی مرکورکروم. نشسته کنج اتاقی تاریک. نگاه به ستون نوری کنم که از منفذ نا‌پیددای در که همیشه بسته‌است به اتاق می‌آید
برهنگی. از برهنگی هیچ نگفتیم. از شراب. از سنگ‌های قبر. و نگاه خیره او به خاک. تنها که بودیم ، یک شب ، یک شب که پایان نمی‌پذیرد
و نامیرایی بوسه. آخرین بوسه کی بود. نپرسیدم. آخرین شرم ، آخرین شرم بوسه ، عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار می‌شود
"A thousand kisses deep"
و مسعود که فرهنگ لغات را ورق می‌زند برایم. تا خودکار پیدا کنم که یاد‌داشت‌های تو را مرور کنم. آن شب تو را ، که از یاد می‌بردی کلام قبلی را و ، به یاد می‌آوری حرفی را در سال‌ها سال قبل
و بعضی چیز‌های تو ، که چگونه می‌توانی. نپرسیدم. دم‌پایی ، فرش‌ها ، صفحه‌کلید ، فندک ، و قاب پنجره ، گاهی که به انعکاس خیره می‌شدی. و چیز‌های دیگر. و یک شب که پایان نمی‌پذیرد
رو...ژان. مسعود می‌گوید به کردی به معنی روز‌هاست