روز...به
بعضی چیزها سرنوشت عجیبی دارند. یک انگشتر عقیق که کسی به تو میسپارد. یک کتاب که از تو جایی میماند. یک تسبیح که به کسی میدهی. و یک شب که پایان نمیپذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
بعضی چیزها سرنوشت عجیبی دارند. یک انگشتر عقیق که کسی به تو میسپارد. یک کتاب که از تو جایی میماند. یک تسبیح که به کسی میدهی. و یک شب که پایان نمیپذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
"A thousand kisses deep"
و یک شب که پایان نمیپذیرد
زنگی زدم که نگوید خبردار شد و چیزی نگفت. زنگی زدم و خیالم نبود از قبل. و خاطرههایش. که یادم نبود. آنروزهای در ذهن او. و آن حرفهای من
درک یک پدیده و بحرانهایش. و من که درک ، که پدیده ، که بحران. و روژان. اسمی که بوده در یک نوشته از یاد رفته. و حالا روژان ، در یک شب که پایان نمیپذیرد ، پیاده میشود از تاکسی و سوار تاکسی بعدی میشود
روسری سبز، سبز پستهای. دیگر چهچیز میآید به روژان. سبز نه ، قهوهای شاید. تمام قهوهایهای یک شب که پایان نمیپذیرد
و روزنامه ، با تیترهای محو ، روی پیشخوان. من بی عینک ایستادهام ، پی سیگار. سه نخ. و کیف سورمهایام پر کاغذ حتما. و یک نام. و تکرار یک نام ، در یک شب که پایان نمیپذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
درک یک پدیده و بحرانهایش. و من که درک ، که پدیده ، که بحران. و روژان. اسمی که بوده در یک نوشته از یاد رفته. و حالا روژان ، در یک شب که پایان نمیپذیرد ، پیاده میشود از تاکسی و سوار تاکسی بعدی میشود
روسری سبز، سبز پستهای. دیگر چهچیز میآید به روژان. سبز نه ، قهوهای شاید. تمام قهوهایهای یک شب که پایان نمیپذیرد
و روزنامه ، با تیترهای محو ، روی پیشخوان. من بی عینک ایستادهام ، پی سیگار. سه نخ. و کیف سورمهایام پر کاغذ حتما. و یک نام. و تکرار یک نام ، در یک شب که پایان نمیپذیرد
عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
"A thousand kisses deep"
در آغاز صفحه بعد شماره او را نوشتهام 66 . و اندکی عدد دیگر. گفتهام که حافظهام . که این خاطرههای تو . در یک شب که پایان نمیپذیرد ، با یاد زنی ، یا زنانی ، با نامهای نامتناسب. بی سلیقگی تو در انتخابهات
و نوشتهام به یادداشت ، از غصهای که این دارد ، این نبودنها ، و آن نبودن من. که تو میدانی ، که تو ، که الان پیاده میشوی از تاکسی. سوار تاکسی بعدی میشوی. تا که فراموش کنی که نامی داشتهای. نامی از یاد رفته که باز به یاد میآید ، به یاد. در یک شب که پایان نمیپذیرد
به یاد آوردم ، آن پیاده سوار شدنها. به یاد آوردم ، آن نامناپذیری دوستانه را. آن غریبیِ قوافلِ لیل را. که دگرگونه ماند ، تا بعدها بنویسی گوشهای از یک دفتر کهنه ، رنگباخته ، با خطی لرزان
این برهنگی ، که زنی باشم با موی تراشیدهو بوی مرکورکروم. نشسته کنج اتاقی تاریک. نگاه به ستون نوری کنم که از منفذ ناپیددای در که همیشه بستهاست به اتاق میآید
برهنگی. از برهنگی هیچ نگفتیم. از شراب. از سنگهای قبر. و نگاه خیره او به خاک. تنها که بودیم ، یک شب ، یک شب که پایان نمیپذیرد
و نامیرایی بوسه. آخرین بوسه کی بود. نپرسیدم. آخرین شرم ، آخرین شرم بوسه ، عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
و نوشتهام به یادداشت ، از غصهای که این دارد ، این نبودنها ، و آن نبودن من. که تو میدانی ، که تو ، که الان پیاده میشوی از تاکسی. سوار تاکسی بعدی میشوی. تا که فراموش کنی که نامی داشتهای. نامی از یاد رفته که باز به یاد میآید ، به یاد. در یک شب که پایان نمیپذیرد
به یاد آوردم ، آن پیاده سوار شدنها. به یاد آوردم ، آن نامناپذیری دوستانه را. آن غریبیِ قوافلِ لیل را. که دگرگونه ماند ، تا بعدها بنویسی گوشهای از یک دفتر کهنه ، رنگباخته ، با خطی لرزان
این برهنگی ، که زنی باشم با موی تراشیدهو بوی مرکورکروم. نشسته کنج اتاقی تاریک. نگاه به ستون نوری کنم که از منفذ ناپیددای در که همیشه بستهاست به اتاق میآید
برهنگی. از برهنگی هیچ نگفتیم. از شراب. از سنگهای قبر. و نگاه خیره او به خاک. تنها که بودیم ، یک شب ، یک شب که پایان نمیپذیرد
و نامیرایی بوسه. آخرین بوسه کی بود. نپرسیدم. آخرین شرم ، آخرین شرم بوسه ، عمیق ، عمیق ، عمیق. تکرار میشود
"A thousand kisses deep"
و مسعود که فرهنگ لغات را ورق میزند برایم. تا خودکار پیدا کنم که یادداشتهای تو را مرور کنم. آن شب تو را ، که از یاد میبردی کلام قبلی را و ، به یاد میآوری حرفی را در سالها سال قبل
و بعضی چیزهای تو ، که چگونه میتوانی. نپرسیدم. دمپایی ، فرشها ، صفحهکلید ، فندک ، و قاب پنجره ، گاهی که به انعکاس خیره میشدی. و چیزهای دیگر. و یک شب که پایان نمیپذیرد
رو...ژان. مسعود میگوید به کردی به معنی روزهاست
و بعضی چیزهای تو ، که چگونه میتوانی. نپرسیدم. دمپایی ، فرشها ، صفحهکلید ، فندک ، و قاب پنجره ، گاهی که به انعکاس خیره میشدی. و چیزهای دیگر. و یک شب که پایان نمیپذیرد
رو...ژان. مسعود میگوید به کردی به معنی روزهاست
2 Comments:
واي شما چه قدر زيبا و لطيف مينويسيد. ادم از هر كلمه، كلمه اش لذت ميبره.
باعث افتخار من است که دری از خانه پر احساس و لطيفتان به خانه من باز کنيد. با اجازه شما من هم دری از خانه ام به خانه شما باز ميکنم
Post a Comment
<< Home